بودجه حکومتی یا جیب بابا

انتظار می رفت با عوض شدن حکومت در افغانستان پول این کشور افت زیادی کند اما شاهد بودیم با اینکه تقریبا 70 درصد از کشور های دنیا هنوز با پدیده طالبان کنار نیامده اند اما باز شاهد این موضوع هستیم که افغانی تغییر اندکی نسبت به گذشته داشته و این موضوع ما را به فکر فرو می برد که پس چگونه تحریم ها می توانند اینگونه اقتصاد مارا فلج کند و ارزش پول ما را و فقط در 10 سال گذشته تا این حد به قهقرا بکشاند.

فهم تورم 39 درصدی بیان شده توسط دولت و وزیران مرتبط، منوط بر این است که با چه متره و براوردی محاسبه می شود. یعنی این میزان تورم مال 3 روزه یا 30 روز یا 300 روز چون از هر سو و هر جهت که به بازار، کالاهای اساسی، ارز و طلا و … نگاه می کنی صحبت بزرگتر از این حرفاست و تا 60درصد می رسد این تورم پدرسوخته

اما در کف بازار می توان جواب این سوال را گرفت که چرا تورم 60 درصد است یا دلار دولتی به مرز 40 تومان می رسد و همچنان دم از جراحی اقتصاد می زنیم یا اینکه اوضاع رو به بهبود است. چه کسی از دلار 40 هزار تومانی بهره بیشتری میبره؟ یا اگه سکه 20 میلیون بشه چه اتفاقی می افته؟

نگاه این مطلب و توصیف من به این امر کاملا از دید یک بازارساز و بازاریاب در ایران بوده و هیچ دیدگاه سیاسی پشت این افکار  نیست (نمی توانیم نزدیکی تفکر نویسنده به جریان اصلاحات و نقود به این جریان را نادیده بگیریم….) 

صحبت من بر این است که چرا در تمامی دولت ها ما رشد تورم را داشتیم و هیچگاه ثبات یا سقوط تورم مواجه نشدیم.

کشوری که همواره بیان میشه از لحاظ منابع معدنی، بستر گردشگری بی نیاز به عالم بوده، پیشتاز تولید می باشد در این حوزه ها همواره جایگاه چشم نوازی داشته اما متاسفانه صحبت ارزش پول یا درآمد یا سطح رفاه اجتماعی یا تولید ناخالص یا … که به میان میاد شرمگین می شیم که بیان کنیم ایرانی هستیم.

صحبت اول اینه که چرا اینجوری شدیم. بی شک از لحظه ای که این تفکر « حقمونه،» در این حکومت پدیدار شد حالا به هر نوعیش اینکه؛ بابام تو انقلاب بوده، برادرم شهید فلانی است، خواهرم دیوار سفارت رو فتح کرد، مادرم منشی دفتر حاج آقا فلانی است و … 

این یعنی ایجاد حق برای خود برای دستبرد به بزرگترین جیب ایران «بودجه»
اما برگردیم به حساب کتاب به سبک بازاری خودمون که چرا اینجوری شدیم.

شما فکر کنید یه کسب و کار با تمام امکاناتش و دفتر و دستک ها به شما سپرده شده و شما می توانید به هر شکل آن را مدیریت کنید. طبیعتا هر انسان موفقیت جویی که برای سربلندی خودش و یک رزومه موفق و از همه مهمتر محبوبیت تفکر مدیریتیش تلاش میکنه باید این فکر کنه که چطور این کسب و کار رو بچرخونم.

حالا برعکسش رو فکر کنیم، یعنی شما بخوایید در انتها شما تنها آدم موفق باشید نه مجموعه ای که در اختیار شماست. 

قطعا تا اینجای مقاله هزارتا راه برای هر کدوم از مدل ها در ذهن شما ایجاد شده که کسب و کار را موفق کنید یا خودتون برنده بازی باشید به تنهایی.

پس زمانی که زمام یک مملکت رو هم بدن به دست شما این افکار سراغ شما میاد که میخوایید در مورد اون مملکت و خودتون چیکار کنید.

برگردیم سر مثال کسب و کار؛ تصور کنید این کسب و کار درآمد رو داره، هزینه هم داره و دارای یک بیلان مشخصی هست.
در زمان مدیریت شما یک میزان پول برای خرج روزانه یا یک سرمایه گذاری که با فکر شما درسته برداشت می کنید و اون پول از بین میره دو راه دارید یا صادقانه بیان کنید شکست خوردید که طبیعتا توبیخ می شوید حتی ممکنه منجر به از دست دادن جایگاهتون بشه یا با اطلاع از اشتباهات گذشته سبک و سیاق مدیریتی خودتون رو تغییر میدید و با قدم های کوچکتر ابتدا اشتباه را جبران میکنید و سپس قدم های بزرگتر و کم ریسک تر بر میدارید تا به هدف والاتون برسید

یا اینکه نه کسی هم چون از شما سوال نمیکنه چون حقتون بوده اینجا باشید خوشتون میاد از این قمار و یا هر اسم دیگه ای که میشه روی این کار گذاشت. اینقدر این اتفاق می افته که می رسیم به شعر معروف:

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قماری دیگر 

و طبیعتا سرمایه ها نابود شده، کسب و کار نابود شده….

 اما خوب بیلان مشخص را باید چگونه جمع کرد؟

بهترین کار ایجاد هزینه هایی است که هرچند اندک اما در نام  بزرگ هستند برای مثال آتش سوزی که بخشی از کسب و کار را می سوزاند.
یا خرید یک دکل نفتی که تحویل گرفته نمیشه هیج کسم گردن نمیگیره.

اما خوب چون همچنان حقمون بوده که اینجا باشیم اون جریانی که این حق رو برای ما ایجاد کرده این جریان هارو هم میپوشونه که مبادا لکی از گند های عظیم دوران مدیریتیم در رزومه ام بمونه. حالا ما ماندیم و یک کسب و کار ورشکسته راه جبران چیست؟ یا کلیت جریان اشتباه را می پپذیرید ادوباره از صفر شروع می کنیم یا نه

راه دوم را نتخاب می کنیم. اینکه همچنان حقمونه و توجیح را با یاجاد دشمن شروع می کنیم و همه چیز گردن دشمن های فرضی و شرایط حساس کنونی و هزینه ها را شکلی قانونی میدیم برای شکست دشمن و ….

اما یک راه سوم هم هست که بدترین نوعشه یعنی زمانی که کسب و کار شما ورشکست شده و سهام داران باید جبران خسارت کنند. هزینه را بر دوش سهام داران می اندازیم و بدون اطلاع آنها حساب کتاب هارو از بین می بریم با هر روشی که بلدیم هر چند وقت یکبار یه فریادی می زنیم که دزدی شده و اینم سندش و ….

می رسیم به اینجا که دلار میشه چهل هزار تومان، به قول اون دوست اندیشمندمون که کاش سیاست های آمریکا درست بود و میتونست جلوی گرون شدن دلار خودش رو بگیره

وگرنه ما که مسلمانیم، دین داریم، ریشه داریم، فرهنگ داریم، اقتصاد پویا داریم

در کل ما که خوبیم.

از دید یک بازاریاب جز در این مملکت به تمام مدیران در تمام پست های این حکوتی که به درست یا غلط در آن جایگاه هستند پیشنهاد میدم معذرت خواهی کنید و اشتباهتون رو بپذیرید و قبول کنید ضعف از تک تک شما بود.

هرچند خیلی دیره واسه معذرت خواهی اما مردم انتظار هاراکیری از شما نداشته و ندارند.

 

 

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *